ای کاروان تازه سفر! یک دعای خیر!
در امتداد خطّ خطر ، یک دعای خیر!
باید شکست سدّ طلسم کسوف را
در مرز آفتابگذر، یک دعای خیر!
گل گل هنوز زمزمهء باغ زنده است
در آبشار ِ خاک به سر، یک دعای خیر!
بر دار اگر رود سر ما ، هیچ باک نیست!
زانو نمیزنیم به در، یک دعای خیر!
با دستمال سرخ ِ گل سیب بسته ایم
تلخان خویش را به کمر، یک دعای خیر!
.
از کتاب ” رازبُنها در فصل شگفتن گل انجیر” سمیع حامد