کاکُل کابل است گیسویت، روزِ بازار شهرنو، رویت
بهترین شاعران شهر استند، مست زیر رواق ابرویت
شاهدختِ کریستالی من! قامت توست آبشار غزل
مثل یک شاهفرد موزن است، بندِ شعرِ سپید بازویت
ماه در پیشگاه جلوۀ تو یک گلِ آفتابگردان است
سجدهگاه قبیلۀ نور است ـ معبد رو فقط نه ـ هر سویت
تو بهشتی و هر چه ناممکن در هوای تو میشود ممکن
سروِ تو از شگوفه سرشاراست، ناربُن نیز هست ناژویت
نظر از دور میکنی اما بهر درمان من نمیآیی
با نگاه تو مثل صاعقهیی، میرود جان من نمیآیی
حال من از بیان گذشته دگر
آذرخش از کمان گذشته دگر
کارد از استخوان گذشته دگر، در دلم کار کرده چاقویت
از کتاب « در کافه های کابل» سمیع حامد