گفتم بهار نیست ، بهارانه آمدی
شکرخدا، مسافر من ! خانه آمدی
عادی نبود رفتن تو – گفته بودمت-
دیوانه گشته دیدن دیوانه آمدی
آن بار بار دوش خودم ساختی مرا
این بار نازبو شده بر شانه آمدی
دیگر نبود گریهء تلخ تو در گلو
خندیده با نگاه صمیمانه آمدی
ترمیم میشود دل من با حضور تو
ای جمع و جوش جشن! به ویرانه آمدی
آغوش یخگرفتهء من باغ باغ شد
مثل هزار پنجره پروانه آمدی
شکر خدا، مسافر من! خانه آمدی
سمیع حامد