بسیار تنها بوده ام اما نگفتم : بدگذشت!
بسیارتنها بوده ام اما دگر از حد گذشت
انگار فوج دشمنان بی جنگ ازسرحدگذشت
ای آفتاب ِسرنگون! خوابیده در مُرداب خون
مانند شب های دگر این روزهم خواهد گذشت؟
رفتم خدا را باخبر از حالت مردم کنم
گفتند: یک مرتد گذشت از مسجد و معبد گذشت
ازخط قرمز بافتم در راه او یک فرش سرخ
گفتند می آید کسی در آینه از عرش سرخ
اما زمان خواب من آنکس که می آمد گذشت
.
از کتاب « دیوانه در قرنطین» سمیع حامد