کسی با خواندن شهنامه پهلوان نمیشود
کسی با خواندن کلیات شمس عارف نمیگردد
عاشق نمیشود با خواندن شعرحافظ کسی
برای اینها باید زنده بود و تازنده بود و خون خورد
و قفا های جانانه یی از دست جنون خورد
در داستانی که دنباله اش در صفحهء بعدی خدا است
عشق تازه اول ماجرا ست
ماجرا از این قرار بود که خدا از خود خسته شده بود و آدم را صدا زد
آدم از خود خسته شد و غم را صدا زد
غم خسته نمیشود اما و مثل زنده گی ادامه دارد
گاه یک آیس کریم
مزه یی دارد که در غزل نیست
و یک مرچ سرخ آنقدر شیرین است که عسل نیست
و گاه
بوسه
یک عنکبوت ِ له شده است که میشنیند بر لبت
و سلام که کوتاهترین و زیباترین شعر انسان است
فحش خواهرمادر است